فروشگاه تخصصی عطر و ادکلن با بیش از ۱۰ سال سابقه
این عطر شاهکار دنیای عطر سازی، بازی فوق العاده نت های شفاف و طبیعی، شروع زیبا و دل انگیزی از عطر چای یربامیت و بعدش بازی نت ها تو همین بستر و در انتها حالت پودری دلچسب، این اثر واقعا شاهکار صنعت عطر سازی و ویلورسی شاعر دنیای عطر سازی
فقط پخش بو ماندگاری کنی داره و به نوعی خود فرد بیشتر ازش لذت میبره...
چه دلگیری ای که نبودنت تنهایی ابدی انسانی. عطری از اعماق دریاها و نمایشی فراتر از عنبر نایاب است. اُ هیرا، تفسیری از فسیل است؛ چالش انگیز، جاودانه، نفیس و بی همتا. هنر استفان هامبرت در ارائه چنین فضایی با استفاده از حجم بالای لادن، رزینهای گیاهی و نوتهای دریایی منحصربفرد، ستودنی است. اُ هیرا، تصویری از امبر گریس استخراج شده از اعماق دریاها است، حیوانی، دودی، نمکین و دریایی. بوی تنهایی میدهد. اوهیرا مرجع عنبر است شاهکار استفان هامبرت لوکاس نهایت تنهایی است. رایحه اعجاب انگیز، راز آلود و ناب، خالص، پالوده و غنی.
این جواهر ناب تاج کلکسیون اس اچ ال که خالصترین رایحه امبر گریس ساخته شده به دست انسان است. رزین، شور، عنبر دریایی با کمی عنبر فسیل شده، عود و لابدان است. کاملن درخشان و خیرهکننده مانند یک الماس عجیب و غریب، این برای کسانی است که صرف نظر از قیمت مرتبط با آن، چیزی جز مطلق مطلق نمیخواهند. زیبایی ظریف اما آه بسیار نفسگیر است، کامل، گرم، پودری، شیرین، شور، حیوانی و دودی است. داستانهای عجیب و غریب شبهای عربی است. دوستداران و علاقه مندان به غریبههای شرقی، این یک الماس است که متعلق به مجموعه شماست ولی حیف نمیشه پوشیدش فقط باید بوش کرد تا مستش شد.
اُ هیرا احساس درونی بشر، مخصوصن عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب به نمایش میگذارد که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگهای تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره میگیرد. استفان هامبر برای رسیدن به اهداف خود رنگهای تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکلهای اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ایجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد میکند و هر عنصری را که آرامشبخش و چشمنواز است از کار خود خارج میکند.
وقتی اُ هیرا این شاهکار تاریخ عطر میبویم یاد تابلوی جیغ ادوارد مونک میافتم. معروفترین و ستایش شدهترین اثر اکسپرسیونیسم. تابلویی که باعث میشود بینندهاش احساس وحشت کند و انرژی ویرانگری را به نمایش میگذارد که نمیتوان مهارش کرد. جیغ بخشی از سه گروه آثار مونک با مضامین عشق، رنج و مرگ است که خود مونک آنها را مجموعاً «کتیبهٔ زندگی» مینامید. مونک چه شورانگیز میسراید: آسمان ناگهان به رنگ سرخآبی درآمد. من ایستادم، به نردهها تکیه دادم و تا وقتی که خسته شدم همینطور به ابرهای شعلهور که به رنگ خون درآمده بودند و شهر را فرا گرفته بودند، نگاه کردم. دوستانم رفتند، اما من آنجا ایستادم و از ترس میلرزیدم. من این جیغ ابدی و عظیم طبیعت را احساس میکردم.
متفاوتتر از تمام نسخههای گذشته Uomo با اینکه شیشهاش در دسته اومو طبقه بندی میشود ولی خودش در دسته نوآر یا به قول امروزیها نویر قرار دارد شیشههای استوانی مشکی؛ یک عطر با بوی چوب صندل؛ تند و تیز شده و خامهای. یک جنگل پر از دارچین و فلفل و بخور که صمغی شده یه جاهایش آدم یاد بلک ارکید تام فورد میاندازه ولی جدا از اون است و راه خودش میرود. این اساسن یک رایحه چوبی شرقی است. گرچه بوی ریشه زنبق در تجزیه یادداشتهایش گفته نشده ولی شما می توانید به راحتی بوی یه رژ لب گران قیمت حس کنید. یه عطر یونی هستش ولی خوب مردانه ذکر شده؛ خانمهایی که ساهارا نوآر تام فورد میزنند یا همین طور بلک ارکید یا عاشق دیور اوم هستن و از زینو دیویدف خوششان میآید به راحتی میتوانند ولنتینو اومو نوآر ابسلو ولنتینو بپوشند. در پاییز و زمستان غوغا به پا میکند. پخش بو و ماندگاری هیولایی دارد.
گرلن و هرمس و لالیک سه خانه عطر آونگارد فرانسوی هستند که دنبالهرو نیستند و خودشان سمت و سو بازار عطر تعیین میکنند؛ حتا اگر کسی تمایل نداشته باشه دنبالرو آنها باشد باز آنها حاضر نمیشوند دنبالهرو دیگران باشند؛ الان دور دور امبروکسان است ولی هیچ ادکلنی که توسط آنها لانچ شده باشد که بوی این ماده توهمزا و بلو شنل را بدهد پیدا نمیکنید. یکی دیگر از نشانههای عطرهای گرلن؛ هرمس؛ لالیک این است که جنجالی نیستند؛ لالیک لامور یکی از اون پدیدههای نرولی است که به عشاق نرولی به شدت پیشنهاد میشه؛ تازه یکی از مزیتهایش اینه نرولی که صابونی نیست؛ و این خیلیه : دی گول فور وومنش نخورید؛ خیلی راحت به عنوان یه عطر یونی س... میتواند استفاده شود؛ همین الان برای خریدن وایت زاگورا دیفرنت کمپانی باید چند میلیون تومان خرج کنید ولی لالیک لامور با یک دهم قیمت آن کیفیت و تفکیک رایحهاش از آن خیلی بهتر است. حالا تراش شیشه این عطر بماند که ساخته هنر خانه شیشه سازی لالیک است.
تا وقتی میتسوکو گرلن هست دیاگلیو روجا داو کجاست؟ حالا اثر روجا پقفوم شارپتر باشد؛ به نظر شما گرلن نمیتوانست میتسوکو را آنچنان شارپ بسازد که قیمت تمام شدهاش سر به فلک بزند؟ حالا خوبه روجا داو با اون عظمتش بیست سال شاگرد گرلن بوده؛ اینکه شما خارج از بدنه صنعت سینما بتوانید فیلم بسازید حالا هر چقدر بدون صحنههای پرخرج خیلی با ارزشتر از این است که وسط هالیوود با تمام پول و امکانات آن فیلمی بسازید که تکنولوژی از سر کولش بالا برود.
کریس نولان در شوالیه تاریکی برمیخیزد توی اون سکانس حمله به وال استریت؛ داره میگه انقلابیهای جنبش ۹۹٪ امریکا تروریست هستند!!! کل فیلم بیانیهی کاپیتالیسم علیه حرکتهای اعتراضی - و به طور مشخص - اشغال والاستریت است. اون سکانس خیلی گل درشت؛ دغدغه نولانی: وال استریت بسته شه هالیوود بسته میشه دیگه من نمیتونم بلاک باستر بسازم. وای که من بیزارم از بلاک باستر. بلاک باستر چیست؟ فیلمهای بسیار پر خرج و عظیم که معمولن طولانیتر از زمان فیلمهای عادی هستند و پر آب و رنگ ساخته میشوند و از دکورهای عظیم استفاده میکنند. این فیلمها با توجه به هزینهای که در بر داشتهاند باید فروش سرسامآوری بکنند تا به سوددهی برسند. بلاک باستر هم معنای پرخرج را با خود دارد و هم معنای پر فروش را. برای مثال فیلم هایی مانند برباد رفته ( 1939- Gone With The Wind )، تایتانیک ( 1998- Taitanic)، جنگ ستارگان ( 1977- Star wars ) و ... .
۵۰ سال از مرگ یاسوجیرو اوزو گذشته است. حالا دیگر در توکیو ـ شهری که شیفتهاش بود و داستان آن را چونان ارمغانی جلیل در سرگذشت سینما باقی گذاشت ـ نیز هیچ نشانی از او نمیتوان یافت. واپسین اثر اوزو، پیش از مرگ، نام سحرآمیز «بعدازظهر پاییزی» را بر تارک خویش داشت. آنجا، در پایان، از زبان هیرایاما میشنویم: «آخرش تنها شدم!» این آخرین کلامی است که از بوطیقای سینمایی اوزو بر جای مانده است! در کدام فیلم او بود که مردی تنها در تاریکی مینشست و برای خودش چای میریخت یا خودش را باد میزد یا سیبی را پوست میگرفت؟ و در کدام فیلمِ دیگرش بود که شبِ ناشادِ زنی درظاهر خوشبخت اما در دل اندوهزده را نشان داد که دعوت به کنسرت بتهوون را نپذیرفت و در قعر شب، تنها در خیابان، راهیِ خانه شد؟
باری، «تنهایی» رازِ بوطیقای او بود. بوطیقای ناامیدی که در آن «همه میترسند: از مرگ دیگری، از آینده، از حقیقت و از زندگی. به یکدیگر وابستهاند، چون از تنهایی در هراساند؛ اما میان جمع هم نگران تنهایی از کفرفته خویشاند.»... و این، سینما است در شکل متعالیِ آن: بوطیقای تنهایی؛ بوطیقای ملال... فرانتس کافکا، آن پیشگوی بزرگی که اندکی پیش از کارل درایر، رنوآر، اوزو، آنتونیونی، تروفو، برگمان، برسون و بعدها فونتریه، لینچ، هانکه، بلا تار، لئو کاراکس، آندری زویاگینتسف، و آقای وودی آلن، از منظومه شوم انسان دوران ما پرده برداشت در خاطراتش چنین نوشته است که: «ما میخواستیم برج بابل بسازیم اما به جای آن چاه بابل را حفر کردهایم.»
از سرگذشت دهشتناک سدهای که به تازگی گذشته است، آشکارا پیداست که کافکا حقیقت را گفته بود. او از جداافتادگی و تنهایی انسان زمانه ما نوشت؛ فروپاشی عواطف و روابط انسانی، و معناباختگی و ژارگونیِ زبان را هشدار داد؛ از دشواریها و شکنجههای زیستن در برهوت رابطه، و از سرگردانی و ملالِ ابدیِ آدمی ـ آنجا در قعر بابل پرده برکشید. یکی از مشهورترین داستانهای کافکا ناماش «حُفره» است؛ داستان حیوان بینامی که با وسواس تمام سرگرم حفر سوراخ و بنا گذاشتن پناهگاهی زیرزمینی است، که نرمنرمک به جای جانپناهی امن و محکم، تلهای از کار درمیآید بی هیچ راهِ گریز. زیر پوست حیوان و آنسوی حالات حیوانی، کافکا کمدی سیاه سرگردانی تاریخی و تراژدی شکست هستیشناسانه ابناء بشر، و اگر دقیقتر بگوییم: سرنوشت فرجامینِ انسان دوران ما، را جستوجو میکرد.
همانقدر که با کتاب سازی مخالفم با عکسسازی هم مخالفم؛ عکسسازی روح عکاسی میکشد؛ فقط به درد لایک گرفتن میخورد وگرنه هیچ ارزش هنری ندارد. اگر هدی رستمی عکاسه پس بهمن جلالی چیه؟ اگر نولان کارگردانه پس اوزو کیه؟
کریس نولان کارگردان نیست یک تکنولوژیست است. اگر سرمایه تهیه کنندههای هالیوود نبود هیچ وقت فیلمهای بلاک باستر ساخته نمیشدند برای همین است در اسکار جایزه بهترین فیلم میدهند به تهیهکننده. ولی در ونیز؛ کن؛ لوکارنو؛ سن سباستین و ساندنس جایزه بهترین فیلم میدهند به کارگردان. قرمز و سرخ باهم فرق دارند. ماتیک قرمز؛ لاک قرمز و... ولی خون سرخ؛ شهید سرخ؛ لاله سرخ؛ رفیق سرخ؛ گل سرخ.
در عصر بلاک باسترهاست که نیشانه فروش میرود دیگر کسی برای گرلن تره هم خورد نمیکند. زنده باد لاکشری.
حتمن شما هم شنیدید که این با آونتوس مقایسه میشه و خیلیها عقیده دارن این آونتوسی است در شمایل دودی تر. وجهه بارز این و آونتوس رایحه غالب سرو گونهای است که در آونتوس (وینتیج) به چوب درخت غان (اورس) محول شده و در رویال وینتیج به سرو خشک و چوبی و سایپرولی-دودی . رایحه ی چرم رو من در این عطر متوجه نشدم.
تمام حافظههای بویاییام از چرم رو هم که جستجو میکنم چیزی برای بسط دادن به این پیدا نمیکنم. یک رایحه سروی ِ چوبی و نیمه رسمی اما خشک و بیمار داریم. برگاموت و پتیت گرین (حاصل تقطیر برگ درخت نارنج) بجای اینکه قسمتی از عطر باشند قسمتی از سرو رو بازسازی میکنن تا سبز تر و اندکی آروماتیک تر بنظر برسه و کمی نا محسوس مزهی بالزامیک و دارویی از پچولی اندونزی با همون رایحه تیپیک خودش سعی میکنه اینعطر رو رسمیتر و شیکتر خاتمه بده که خب البته موفق نمیشه.
رویال وینتیج تقریبن خطی و کدر و آفتاب خورده شروع میکنه اما القای فضای سرو گونه ش باعث میشه تصور و دلیوژن ِ استشمام یک رایحه خنک رو داشته باشید. رویال وینتیج به نظر من اگر ازش خوشتون بیاد عالی است. نتیجهای چوبی و خشک و بی روح و کم حرف و کلافه و عصبی رو در پی داره. رویال وینتیج شبیه به حرف زدن با گلوی خشکه. دیدن یک فیلم از یک صفحه نمایش با رزولوشن پایین. یه تصویر سیاه و سفید از جنگل سرو.
زمانی که شنل؛ بلو شنل خلق کرد؛ همه شرکتهای عطرسازی دیزاینر و خانههای عطر خاص تب و تاب نیش و بوهای سنگین عودی و ادویهای داشتن و هیچکی دوست نداشت به بلو شنل بپردازد؛ زمان گذشت و تب و تاب نیش ساختن از آسیاب افتاد؛ حالا داستان از همانجایی شروع شد که همه ول کرده بودند و رفته بودند. دیور با ساواج؛ ورساچه با دیلن بلو و... به صحنه برگشتند. دوناتلا ورساچه می گوید: همیشه معتقدم که یک مرد باید قوی، جذاب و مغرور باشد تا بتواند کاملا جسورانه حرفی برای گفتن داشته باشد.
من حضور این ویژگی ها در وجود مرد امروزی را می پسندم. این ویژگی ها به مردان امروزی توانایی بروز سرشت حقیقی خود را می دهد و باعث می شود مردان احساسات و عقاید خود را با دیگران به اشتراک بگذارند. از نظر او، دیلن بلو دقیقن همان عطر خنک، جذاب و نیرومندی می باشد که وی مدت ها انتظارش را داشته است. رایحه این نسخه از عطر پور هوم ورساچه همانند شخصیت یک استاد هنرهای رزمی، قدرتمند و تحت کنترل طراحی شده است و نت های فریبنده و جذاب آن از رایحه خنک دریای مدیترانه الهام گرفته شده است.
در ساختار آن عنبر، سبک سنتی را در بر دارد، درحالیکه نت های مرکباتی ترنج و گریپ فروت، مدرنیته را به ترکیب آن افزوده اند. چنین رایحه ای با احاطه نت های فلفل سیاه، چوب پاپیروس و بخور، مردانه بودن این عطر را به رخ می کشد. جی جی حدید، ترور سیگنورینو، آلن جوبان، لویی فیلیپ سولیوودا، اسجانسون و همچنین رزمی کارانی به نام های نیک تامپسون، تراویس کانور، آدم فون روتفلدر، لوکاس گربوسکی و لوی مورگان به عنوان چهره های تبلیغاتی این عطر انتخاب شده اند.
عطری دوست داشتنی دارای بوی خوب (همه ازش تعریف میکنند) همراه با پخش و ماندگاری مناسب، مناسب برای چهار فصل مخصوصا فصول گرم. این ها تجربه من از استفاده دیلن بلو بوده. یک کار خنک در عین حال در باطن گرم و کاملا آروماتیک هست که درشروع حس و حال مرکباتی-اسپایسی داره در ادامه این تم خیلی فرش کمی فروکش میکنه و امبراکسان عطر رو گرمتر و شیرینتر از قبل جلوه میده در انتهای کار هم تغییر قابل ملاحظه ای حس نمیشه فقط یک مقدار حالت دودی محو اون دور دورها میشه متصور بود. مورد مصرفش با اینکه همه این کار تابستانی میدونند ولی من دوست دارم توی پاییز و زمستان ازش استفاده کنم چون بعد دیگری از خودش نشان میدهد.
برند اکوا دی پارما واقعا یک خانه عطرسازی قابل احترام است. محصولات این خانه از شفافیت و کیفیت بسیار خوبی برخوردارند هرچند پخش خیلی بالایی ندارند. عطر کولونیا لدر یکی از بهترین عطرهای چرمی است که تاکنون ساخته شده. تا حدود یک تا یک ساعت ونیم پس از استفاده بوی چرم عالی مختص این خانه با کیفیت عالی و پخش خوب منتشر میشود. پس از آن نت های پایانی که ماندگاری بالایی دارند از راه رسیده و بوی رز روی نتهای دیگر سوار میشود که من آن را هم میپسندم هرچند دیگر نشر چندانی ندارد.
بویش من را یاد بيسکوئيت هایی ویفری مانند که کرم کاکائو و طعمی قهوه مانند دارند می اندازد،جالب است، من ازش خوشم میآید، بوی کاکائو همراه با وانیل و تونکا و قهوه با بویی ضعیف میوه ای رایحه ای تلخ و شیرین را تداعی میکند که بسیار گرم است، در زمستان بشدت این کار میچسبد، حتما تستش بکنید
مگر میشود این عطر را دوست نداشت؟! بسیار خوشبو و همه پسند است، بویی کاملا چوبی دارد و بوی غالب آن وتیور میباشد همراه تونکا و چرم و چوب است،در کنار حس چوبی اش تداعی گر حسی چالب و خاکی نیز می باشد، کاملا خریدش می ارزد و اگر از وتیور خوشتان می آید میتوانید بلایند بایش بکنید و بدون تست بخریدش
بویی سرمست کننده از وتیور، چقرد بویش را دوست دارم، بویی غالب از وتیور بنفشه الو به همراهی از بویی مرکباتی، بوی چوبی اش از بهترین ها است، به نظرم معتدل است بهترین فصلش بهار است و کلا مناسب هوای خنک میباشد، جوان است و شیک و کلاس بالا، ماندگاریش کاملا بالا است و شما را راضی نگه خواهد داشت، تستش حتما به شما پیشنهاد میشود
برای پاییز عالی است، پخشش خوب و ماندگاریش عالی است، بویی دلنشین و جذاب عود و چوب، بسیار خوب کنار هم چیده شده اند کمی شیرینی را میشود در آن حس کرد چون هل و وانیل نیز دارد، بویش تک و خاص است، همه دوستش خواهند داشت، توباکو عود از تام فورد را نیز امتحان کنید از آن هم احتمالا خوشتان می اید
یکی از عطر هایه کلاسیک و قدیمی ،بالزامیکی وانیلی شیرین و تلخ ،با یه رایحه ی گیاهی و پرتقالی اغاز میشه و کمی بعد وانیل تلخیه بادام و گرمیه تونکا غالب میشن به همراه یه بویه گلیه خیلی خیلی خفیف اون لابلا ها که حدس میزنم شمعدونی بوده باشه ،یه کار باحال ولی کمی سن بالا و کلاسیک ،به نظرم گرم اومد مناسب پاییز و زمستون ،نمیدونم الان تولید میشه یا نه ولی کار جالبی بود
یکی دیگ از کارهای خوبه الیزابت اردن، خیابان پنجم با بویه کاملا گلی و کمی مرکباتی و میوه ای، در ابتدا بویه گلیه یاس بنفش و شکوفه ی لیمو هراه یه بویه ضعیفی از مرکبات به مشام میرسه و مدتی بعد بویه گل های مریم و یاس و رز به همراه بویی میوه آیه هلو با، یه رد پایی از مشک رو هم میشد توش حس کرد، یه کار خوبو خوشبو همه پسند پخش و ماندگاری متوسط
نمره نسبت به قیمت:9/10
یکی از بوهای که چند برابر قیمتش می ارزه، مخصوصا الان، کلا الیزابت اردن کارهای بسیار بسیار خوبی در رنج خودش داره، من از بویه چای سبزش واقعا لذت میبرم، در ابتدا بویه مرکباتی همراه نعنا و مدتی بعد بویه چای سبز به همراه کمی بویه گلیه ترجیحا یاسی و مشک که با گذشت زمان کمی به صمت فلفلی شدن پیش میره، پخشش ضعیفه و ماندگاریش متوسط کاملا مناسبه تابستان
امتیاز نسبت به قیمت :10/10
دیگ فکر کنم کل دنیا بدونن بوش بسیار شبیه به اونتوسه منتها یک لول پایین تر ،تفاوت هایی که به نظرم رسید اینه که بیس بیشتر این کار بر پایه ی لیموعه و چوب و حالا کمی هم اناناس منتها اونتوس بیسش بیشتر بر پایه ی اناناس و چوب و مشک هست ،همچین در اونتوس بوییه سیب بیشتر به مشام میخوره تا کلاب دو نوییه اینتنس ،در کل میان رده ی خیلی خوبی میتونه باشه ،بوش کمی گرم تره تا اونتوس از این جهت که تابستونی اونچنان نیست بیشتر بهاری و پاییزیه ،پخشش خوب و ماندگاریش هم خوبه ،منتها قیمت رو در نظر نگیریم اونتوس کاملا کیفیت رایحه ی بهتری داره ،در کل خوب بود
کلا اینکار شما رو یاد هوایه زمستونی میندازه ،چون نت غالب این عطره بویه گل برف یا همون فیریزیا و اب و هوای برفی و کوهستانیه ،نت اولیش بویه مرکباتی و انار ،و کمی بعد هم فریزیا به همراه اب و هوایه کوهاستانی رز و چوب ،کار نسبتا ساده ولی جالبی بود بکر کنم تویه هوای نسبتا خنک پاییزی خیلی خیلی بچسبه
این عطرو دو سه روز پیش گرفتم بعنوان کادو ولی وقتی استفاده شد اصلا بوشو به زور میشد فهمید بوش خوبه ولی شاید حرف خاصی نداره حد اقل با این میزان پراکندگی. یجورایی از خریدش پشیمونم چون اصلا وقتی استفاده میشه نه خط بویی داره نه ردی از خودش بجا میذاره خیلی خیلی سبک و لایته بوش واسه کسایی خوبه که عطرای خیلی سبک دوسدارن. در کل ارزش این مبلغو نداره به شدت
آکوا دی پارما مصداق آخرین دیالوگ فیلم نوآر جنایی و وحشت دیوید فیلنچر هفت است اونجایی که کارگاه سامرست میگه: ارنست همینگوی میگه جهان جای خوبی است و ارزش جنگیدن را دارد... من با قسمت دومش موافقم. آکوا دی پارما و عطرهای شفاف و طبیعیاش دقیقن همان قسمت دوم سحن نغز همینگوی هستند. فکر کن وسط سلولوئیدی تا خرخره جنایت و کثافت فینچر این دیالوگ به عنوان شاه دیالوگ فیلمش قرار میده. عطرهایی که به شارپ بودن هنرمندانه و طبیعی بودن رایحه بیشتر اهمیت میدهند تا به پخش بو و ماندگاری خر خفه کن روشنفکرانه. کولونیا اسنزا یکی از معروفترین عطرهای آکوا دی پارما است. بازی خس خس، برگ نارنج، مشک، گل یاس، بهار نارنج آنهم اینقدر طبیعی که وقتی اسپری میکنی دوست داری چشات ببندی و توی بعد دیگری از این جهان بیدار شوی.
آکوا دی پارما فعالیت خود را از یک کارخانه کوچک واقع در پارما آغاز کرد. اولین عطر این شرکت با نام کلونیا در سال 1916 خلق شد و در ابتدا برای معطر کردن دستمال گردن آقایان شیک به کار برده می شد. زمان زیادی نگذشت که اولین عطر آکوا دی پارما در سال های قبل و بعد از جنگ جهانی، تبدیل به نمونه واقعی از یک عطر ایتالیایی شیک در میان افراد مشهور آمریکایی و اروپایی شد. کری گرانت و دیوید نیون، آوا گاردنر و اوا ترنر و بعدها آدری هپبورن، از جمله طرفداران عطر کلونیا شدند. آکوآ دی پارما از یک شرکت کوچک، تبدیل به خانه مدی برجسته، همراه با عرضه طیف گسترده ای از محصولات متنوع شد. وقوع اتفاقات ناخوشایند به این شرکت ایتالیایی پشت کرده و سال هایی مملو از محبوبیت پیشِ روی این برند قرار گرفت.
در اواخر قرن بیستم سه فرد ایتالیایی تاثیرگذار به نام های دیگو دلا واله، لوکا دی مونتدز و پائولو بورگومانرو قوای خود را برای حفظ دنیای کلاسیک ایتالیایی متحد کرده تا آکوآ دی پارما را به اوج خود برساند. آن ها تولید مجدد عطرهای قبلی، پروژه های جدیدی مانند خط تولید آروماتراپی بلو مدیترانو، ارائه مجموعه چرم و ... آغاز کردند. سه فردی که از آن ها نام برده شد، در جستجوی یافتن سرمایه گذاری خوب و به دست آورن موقعیت مناسب در بازار بین المللی، قراردادی را در زمینه تولید اقلام لوکس امضا نمودند و در نتیجه ی آن لوئی ویتون در سال 2003 صاحب تمام مجموعه آکوآ دی پارما شد. سبک ایتالیایی لوکس آکوا دی پارما محفوظ ماند و همچنان به پیشرفت خود ادامه داد. پس از آن نیز بار دیگر هالیوود به سوی آکوآ دی پارما کوچک اما غرور آفرین گرایش پیدا کرد.
آکوآ دی پارما تا به حال ۴۴ عطر را کارنامه خود ثبت کرده است. عطرهای این برند با همکاری افرادی همچون برتراند دوچافور، ژان کلود النا، فرانسوا دماکی ، فرانسوا کارون، فرانسیس کوردیجان، آنتوان مزوندو و آلبرتو موریلاس ساخته شده. تام فورد نرولی پورتوفینو فورت از روی این عطر کولونیا اسنزا الهام گرفته.
یکی از اوزونیک های خوب، منظور از اوزونیک اون هایی هستند که شما درش یه چیزی شبیه به هوای تازه به مشامت میخوره، یه عطره کاملا چوبی و گیاهی و اوزونیک، بویه غالبه پرتقال خونی در ابتدا کمی بعد بویه غالب نعنا هندی به همراه وتیور با پس زمینه ی ضعیف مشکی، در کل خوبه ولی همه پسند نیست، کاملا خنکه،و پخشش به نظرم بهتر اومد تا ماندگاریش
نمره 6.5/10
یکی از خوبایه ژاک بوگارت ،یه عطر دم دستی برای استباده ی روزانه وونم با قیمت مناسب ،بویه مرکباتیه به همراه شکوفه ی پرتقال در ابتدا و کمی بعد بوی میوه ی لیچی و استخودوس و تونکا به همراه کمی بویه ادویه ایه جوز هندی و کمی هلی به همراه پس زمینه ای وتیورز و چوبی ،اونقدرا خاص نیست ولی برای مصارف روزانه بشدت پیشنهادش میکنم
یکی از کارای نسبتا جالبه روبرتو کاوالی واسه ی فصول سرد ،با بویه میوه ای مرکباتیه انگور سیاه و پرتقال در ایتدا و بعد بوی غالب پچولی یا همون نعنا هندی همراه شکوفه ی پرتقال به همراه کمی شیرینیه مشک ،بویه جالبی داشت البته شاید بشه گفت همه پسند نیست به خاطر بیس غالب نعنا هندی ولی من در تست ازش خوشم اومد ،عطر خوبی بود
یه عطر خنک و درجه یک از رالف لارن ،بویه میوه ای و مرکباتیه بالنگی در نت ابتدایی کمی هم همراه به لیمو و ریحان ،کمی بعد فضا به سمت نمکی و معدنی شدن میرن به همراه یه پس زمینه ی ضعیف چوبی و مشکی دز کل یه کار درجه یک و شیک واسه ی فصول گرم سال ،عطر روز بهش بیشتر میاد ،در کل من بوشو خیلی دوست داشتم
یه عطره بالزامیکیه شیرین و جالب،بویه ی فلفلی و شکوفه ی پرتقال در ابتدا و کمی بعد بویه ویسکی و صمغی به همراه عنبر ساعل ،تقریبا بویه همون اینویکتوس رو میده منتها کمی سنگین ترین و قوی تر شده ،پخشش قابل قبول تر و ماندگاریش هم خوبه ،اما من کمی بویه خود اینویکتوس رو بیشتر دوست دارم البته اینویکتوس خنک ولی این که اینویکتوس اینتنس باشه کاملا چهار فصله
یکی از کارای خوب و میان رده،یه عطره چوبی و پودری و مرکباتی ،در ابتدا بوی مرکبات پرتقال و برگاموت به همراه برگ بنفشه ،و کمی بعد یه بوی فلفلی و گلیه بنفشه که فضا رو پودری و جذاب میکنه به همراه وتیور و تم کمی چوبی و نعنایی ،بویه نسبتا باحالی داره و مخصوص فصول تابستان بهار و پاییز ،ماندگاریش هم خوبه و پخشش متوسط ،من بهترین کار این برند رو مرسدس بنز کولون میدونم
کارولینا هرارا (با تلفظ درست ارارا) از اون خانههای عطری است که من خیلی دوستش دارم. چون میدونه عطرهای دیزاینری چگونه بسازد؛ عطرهایی سرزنده و شاد و پرانرژی برای دنیای پرجنب و جوش امروز؛ شوتم آپ؛ مردی برزخی که هویج دوست داشت. اکشن بازها بیگمان از تماشای این فیلم لذت زیادی خواهند برد، منظورم آن دسته از مخاطبان اصیل فیلمهای اکشن است که به دنبال هیچگونه توجیه منطقی برای شکل گیری یک موقعیت اکشن نیستند. آن گروه از تماشاگران نابی که جان و دل به فیلم میسپارند و همراه با قهرمان فیلم مراحل خطرناک رویارویی با دارودسته بدمنها را یک به یک تجربه میکنند.
داستان نام این عطر به میهمانی خصوصی شبانه سازنده ادکلن برمیگرده. ادکلن 212 وی آی پی مردانه با نتهای خیلی مرموز و پیچیدهای ساخته شده که یادآور شبهای نیویورک است؛ اولش با نت های گریب فروت و لیمو ترش و فلفل و زنجبیل خیلی قوی و حالتی خنک شروع میشه که بعد از 10 دقیقه با اضافه شدن نتهای ادویههای هندی (تند) و نعناع رایحه حالتی تیزتر میشه. به آنها شلیک کن مایکل دیویس چنین محیطی را برای تماشاگر فراهم میکند. فیلمی که یک خوره فیلمهای پر تحرک، رد اکشن سازهای بزرگی چون جان وو اسپاگتی بازهای شش آتیشهای همچون کوئنتین تارانتینو و رابرت رودریگوئز را در آن خواهد یافت.
قرار نیست که یک «سین سیتی» دیگر را تماشا کنید اما مطمئنن مولفههای مشابهای بین این دو فیلم خواهید یافت. اما خنکی رایحه هرچی میگذره کمتر میشه و تو پس زمینش نتهای میوه ای و مرکباتیش خیلی کم میشه و ادکلنن حالتی کس و ملس پیدا میکنه با اضافه شدنه عنبر کهربایی و چرم و نت های چوبی معطره خفیف و خس خس ادکلن استخونبدیش شگل میگیره و حالتی گرمتر و چوبیتر میشه. شاید بارزترین آنها حضور کلایو اوئن باشد که انگار از اعماق برزخ بیرون آمده و درنقش یک منجی آخرالزمانی بینام چه کارها که نمیکند،
دریکی از صحنههای فیلم هنگامی که کوینتانو، بدکاره خوش قلب، با بازی مونیکا بلوچی که آدم را یاد مریم مجدلیه عهد عتیق میاندازد از او میپرسد: «تو کی هستی؟» جواب میدهد که «من یک پرستار بچه انگلیسیام و خطرناک هم هستم.» ترکیب رایحه به شکلی هست که رایحه عودی هم احساس میشه اما اصلآ عود تو ترکیبش وجود نداره ترکیبی از نتهای چوبی و چرم و ادویه ای حالتی دودی به ادکلن میدن اما خوش دست،خوش ساخت و خوش بازخورد . این ادکلن خیلی سریع از محبوبیته زنانش جلو زد. در این لحظه باید به چهره مونیکا بلوچی نگاه کنید تا به تاثیر این جمله آقای اسمیت پی ببرید.
کلایو اوئن در طول فیلم هم خطرناک بودن خود را ثابت میکند و هم نشان میدهد که یک پرستار بچه حرفهای است. کافیست تنها به مبارزه سرسختانهاش با دارو دسته افراد شرور به سرکردگی پل جیاماتی، درحالیکه در یک دست اسلحه و با دست دیگر کودک بیچاره را در آغوش گرفته است دقت کنید. به نظرم ادکلن چهارفصلی راحت از سرمای زمستون تا گرمای تابستون میشه استفاده کرد این نظر شخضی منه دوستان. ماندگاریش واقعن خوبه از خوب هم به نظرم بهتر و همچنین پخش بوش تا حد ساعپ اول که چند متری خط و بو از خودش جا میزاره.
راجر ابرت نقد خود را بر این فیلم اینگونه آغاز میکند: فکر نمیکنم لزومی به تحقیق باشد تا مطمئن شوم که تا به اکنون فیلمی ندیدهام که قهرمان آن در زایمانی میان رگبارگلولهها نوزاد تازه متولد شده را از مادر بگیرد، بند نافش را با شلیک گلولهای ببرد و سپس نابکاری را با فرو کردن یک هویج خام به مغزش از پای در آورد...». فکر میکنم همین چند جمله حال و هوای حاکم بر فیلم را خوب توصیف کرده باشد.
خوبی دیزانریها؛ دیزاینری دوستا و دیزاینری عشقا اینه هیچ حسی به سولاریس تارکوفسکی ندارند؛ رنگ انار پاراجانف ندیدند؛ ادعایی ندارند این فیلمها بهترین فیلمهای تاریخ سینما هستند؛ فقط میماند اونایی که میگویند این فیلمها بهترین فیلمهای تاریخ سینماست و همیشه متفرعنانه از هالیوودیسم برائت میجویند بعد بد هرسال شب اسکار دورهمی مراسم پر زرق و برق با اشتیاق میبینند و آب از لب و لوچهشان آویزان میشود؛ چی جوریاست تمام سال ژست ضد جریان حاکم سینما جهان میگیرند و بعد مراسم پر جلا و جبروت بورلی هیلز میشه اوج سینما؟ کدام باور کنیم تمام سال اون همه نوشته و ژست شیک در تقبیح هالیوود و اسکار و صنعت سینما باور کنیم یا شب کداک تیاتر و غش و ضعف کردن سکرآور شما را جلوی او ال ای دی؟
همونطور که از اسمش پیداس بویه غالب نرولی یا همون بهار نارنج میده ،یه بویه پرتقالی مرکباتی در رایحه ی ابتدایی که کمی بعد بهار نارنج وشکوفه پرتقال جاشو میگیره به کمی فلفل و وتیور که کمی کار رو بهش تعادل میدن ،در کل یه بویه همه پسنده خوبی داره که واسه ی تابستون خیلی مناسبه قیمتش هم که کاملا نسبت به رایحش می ارزه در کل پیشنهاد میشه
همونجوری که واضحه از عکسش، واقعااا جذابه در یه کلام، خیلی خیلی دلم میخواد دوباره بوش کنم، یه بویه مرکباتی و درختی در ابتدا و کمی بعد شیرینیه مشک به همراه یه بویه ضعیف گلیه رز و یاس همراه چوب و وتیور، خیلی خیلی بوش عالیه مخصوصا اگه قراره برید و باهاش مخ بزنید، شوخی میکنم منظور من از جذاب بودنشه، تویه حدودای مون بلان لجنده و شاید هم کمی شبیهه مارلی پرسیوال نه اونقدرا ولی کمی البته این صد در صد اولویت داره به پرسیوال و لجند
امتیاز
9/10
یه عطر خنک و باحال و جالب،خیلی خیلی گم نامه، ولی بوش جالب بود، یه بویه شیرینه میوه طور و مرکباتی در ابتدا، سپس بویه گلیه رز و بنفشه همانند سی کی وان منتها این دفعه به همراه برگ چای، کمی شیرینیه مشک هم حس میشد، در کل شیرین بود و جالب و همچنان با پخش و ماندگاریه متوسط، من سی کی وان رو بیشتر دوست داشتم ولی همچنان این هم دوست دارم
امتیاز 7/10
عجب عطرایی توی نیش ها پیدا میشه ها ،خوبیش اینه که زیاد کسی نمیشناستشون ،بنابراین خاص محصوب میشن ماهم با بو کردنش حظ میکنیم،در نت ابتدایی بویی مرکباتی و پرتقالی ،کمی بعد یه بوی فوق العاده عالی که من حدس میزنم آمیریس باشه به همراه حس پودریه زنبق با کمی چوب و وتیور عودی من اصلا توش حس نکردم ،یه رایحه ی خنک و عالی ،فک میکنم اگه دوست دارین رایحه ی امیریس رو بهتر در کنید در عطر روژا داو هم رایحش کاملا حس میشه اما به نظرم این یکی چیز دیگه ایه
این عطر برای من به شدت یادآور رایحه چوب درخت کاج هست، از اینودرخت های کاج قطور که رو بدنه اش هم کلی صمغ گرفته، وقتی پوسته روی تنه رو میکنی و یه رایحه جالبی بلند میشه.... حسی که من از این عطر درارم اینه